عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



سلام عزیزانی که به وبلاگ من سر میزنید.امیدوارم از وبلاگ من خوشتون بیاد. در این وبلاگ هرگونه عکس ، جک ، دانستنی ها ، ضرب المثل ، چیستان ، چیستان های فکری و ... وجود دارد . با تشکر فراوان (سعید)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان JOke--ChiSTan--DanEsTani Ha و آدرس joke-chistan.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 83
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 367
بازدید ماه : 2382
بازدید کل : 166376
تعداد مطالب : 644
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


آمار مطالب

:: کل مطالب : 644
:: کل نظرات : 23

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 4

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 83
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 367
:: بازدید ماه : 2382
:: بازدید سال : 13218
:: بازدید کلی : 166376

RSS

Powered By
loxblog.Com

AxE - JOke - ChiSTan - DanEsTani Ha

تسخیر یک جن توسط انسان
جمعه 10 تير 1390 ساعت 14:2 | بازدید : 538 | نوشته ‌شده به دست سعید | ( نظرات )

شخصی از آشنایان دور ما تعریف می کرد که در خانه شان در روستا اسبی داشتند که هرگاه صبح به او سر کشی



میکردند می دیدند که شدیدا عرق کرده است بدون اینکه کسی بر روی او سوار شود. راوی می گوید روزی بر



روی زین اسب قیر ریختم تا هر کسی که بر روی اسب سوار شد به قیر بچسبد و نتواند جدا شود تا صبح او را



دستگیر کنند و علت کارش را بپرسند. راوی می گوید فردای آنروز وقتی برای سر کشی به اصطبل اسب رفتم



در کمال تعجب دیدم که دختری جوان که دارای سم است بر روی اسب سوار شده و به زین بر اثر قیر چسبیده



است. در ادامه راوی می گوید که سریع سنجاق قفلی به لباس آن دخترک جن زدم تا اورا تسخیر کنم . آن دخترک



که شدیدا ناراحت بود تعریف کرد که : من تازه ازدواج کرده ام وهر شب با همسرم به اینجا می آمدیم تا تفریح کنیم



امشب اول من سوار اسب شدم که دچار قیر شدم و همسرم هر کاری کرد نتوانست راهی برای آزادی من پیدا کند



و من اینجا ماندم. راوی در ادامه می گوید که آن دختر را هر طور که بود از زین جدا کردم و از آنروز به بعد از



او بجای کلفت کار می کشیدیم و از کارهای عجیب او این بود که هرگاه برای خمیر درست کردن از چشمه آب



می اورد آن نان دیرتر تمام می شد(پر برکت بود) اما روزی که این دختر برای آوردن آب به چشمه رفته بود دختر



کوچکی را می بیند و از او می خواهد که آن سنجاق را از لباسش جدا کند آن دختر خرد سال بدون اینکه بداند که



این دختر انسان نیست این کار را میکند وآن جن بعد از آزادی از طلسمش به خانه راوی می رود و به او می گوید



که شما در استفاده ازمن اشتباه کردید باید ازمن مکان گنج یا دوای مریضی خاصی را می خواستید من میروم فردا

به کنار فلان رود خانه بیایید اگر از انجا خون آمد که مرا کشته اند اما اگر خون نیامد مرا بخشیده اند . راوی

میگوید وقتی به محل مورد نظر رفتیم دیدیم که از آن محل خون می آید و آن دختررا کشته اند




:: موضوعات مرتبط: تسخیر یک جن توسط انسان , ,
|
امتیاز مطلب : 87
|
تعداد امتیازدهندگان : 27
|
مجموع امتیاز : 27

تعداد صفحات : 1
صفحه قبل 1 صفحه بعد